آکاردئون

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

Working hard

نشستم توی خونه ی ساکت و تمیز ، مامان هر چند وقت یکبار غر می زنه. بخاطر شرایط کاری و مسئولیت شنبه نتونستم کلاسهام رو شرکت کنم که عصبانیم میکنه علاوه بر این حقوقم رو هم کامل نریختن ! این یه چیز بدتر.راستی یه خانوم عضو شده تو گروه کلاسیمون که حسابداره و حدس بزنید؟ این عالیه ! خیلی خوبه!!!برامون مفاهیمو توضیح میده و آنقدر این اتفاق خوبه که باید یه دفتر براش بردارم. باید کمد هام رو تمیز کنم ، باید جورابهای پاره شده رو بالاخره بعد از سالها از اون تهِ کمدم _جایی که خاک میخوره_جمع کنم. باید یه لیست خرید بنویسم که اگه پولِ عیدیم رو درست دادن برای عیدَم خرید کنم ، نوبت چشم پزشک بگیرم و عینک جدید ! باید برم آرایشگاه و مقنعه و کتاب هم بخرم...دیروز یه اتفاق شوکه کننده توی محل کارم رخ داد که بخاطرش تا ساعت ِ۸ درگیر بودم. قشنگ ترین قسمت کارم اون بخشیه که با حسابدارِ شرکت حرف می زنم و مبالغ رو باهاش چک میکنم ، این کوچیکترین کاریه که میتونم در محل کار فعلیم در راستای رشته ام انجام بدم. بقیه اش تا حد خیلی زیادی نا مربوطه.فقط دلم میخواد زندگیم بدون هیاهو و خلوت باشه. استرسِ کلاس و درس و کار و در آمد و ایمپلنت و ... رو نداشته باشم ! من خیلی زود یهو هل داده شدم تو دنیای آدم بزرگها و حالا هیچ جوره نمیتونم از توش در بیام.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان