آکاردئون

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

یکشنبه های شعر

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

         که دراز است رهِ مقصد و من نوسفرم

"حافظ"

۰ ۱

این روزها!

ای وای:) کلی نوشتم و حذف شد! عیبی نداره از اول مینویسم:)))

اِهم اِهم،‌ داشتم میگفتم که امروز کتاب دینی ۹۷_۹۸ رو دانلود کردم که این کتاب نسبت به کتاب ما که ۹۶_۹۷ عه یه سری تغییرات داشته و سعی میکنم درس به درس تغییراتشو وارد کنم، باید یه برنامه درست و حسابی برای ریاضی و فیزیک و دروس عمومی بچینم ! احتمالا فردا این کار رو بکنم، روی مبحث قلب مسلط نیستم! و باید سعی کنم توی روز برای تست های اون هم یه جای خالی بذارم، امیدوارم تا آخر این هفته کتاب لقمه ی آرایه رو تموم کنم(تموم آرایه ها رو خوندم و فقط مونده تست های ترکیبی و کنکور ۹۶ و ۹۷ !) که تا آخر هفته اون ها رو میزنم و بعد میرم سراغ کتاب نشر الگو ، چون دیگه آرایه ها رو یاد گرفتم و فقط باید برم تست بزنم. باید برای آرایه ها و لغت و این ها یه سری برنامه بچینم چون کاملا بی نظم دارم جلو میرم راجب عمومیا و این برام خوب نیست!راستش این روزها خوب درس نمیخونم اما نسبت به خودِ قبلی ام بهترم! و این خوبه. باید سرعت بهتر شدنم رو از سرعتی به سانِ لاکپشت ارتقا بدم:)))و این که این روزها فکر میکنم چقدر چیز برای یاد گرفتن هست و چقدر کتاب ِ نخونده! ایشالا بعد کنکور کتاب های نخونده رو میخونم یا همین آخر های هر هفته !

+داشتم وبلاگ سولویگ رو میخوندم که به این پست استیو  اشاره کرده بود من هم رفتم خوندمش و خیلی خوشم اومد_هنوز نتونستم همه ش رو کامل بخونم اما ۹۰ درصدش رو خوندم و یه سری نکته های جدید از توش استخراج کردم که برام مفید بوده:)هیچی دیگه همین

آهان یکشنبه های شعرو امروز نتونستم بذارم اما شاید فردا بذارمش؛)

پ.ن۱: یکشنبه های شعر رو گذاشتم^_^

پ.ن۲: بچه ها چرا وقتی من روی تگ یکشنبه های شعر کلیک میکنم فقط مطلب اول رو میاره و این اخریه رو نمیاره؟! فهمیدم بچه هاD:

۰ ۲

یکشنبه های شعر

دی می شد و گفتم صنما ! عهد به جای آر

     گفتا غلطی خواجه ، در این عهد وفا نیست

 

   " حافظ

 

پ.ن: از این به بعد میخوام شعر هایی که دوست دارم رو در قالبِ یکشنبه های شعر منتشر کنم:)

۰ ۱

ازین حال و هوای آبانی میگم.

امروز ۲۴۴ ُمین روز از روزیه که این وبلاگ رو ساختم ! ینی چند روز دیگه مونده تا اولین سال داشتن ِ وبلاگم؟ بیخیالش! چون من که تووش نمینویسم. راستش فضای وبلاگم خیلی خیلی غمگین بود و این رو دوست نداشتم تازه پست های قبلی رو هم دوست نداشتم و طی یک تصمیم زدم همه رو حذف کردم ! الان آسوده خاطر ترم. این که همتون اینجایید و مینویسید تووی این کرونا و قرنطینه و این ها احساسِ یک جامعه ی کوچولو رو بهم میده و ازین بابت بسی خرسندم ! هر چند من که زیاد نمینویسم و این طرفها آفتابی نمیشم!😐ولی خب...خوندنتون خودش یه حس خوبی داره.یه چالش وبلاگی راه افتاده و آه بچه ها نمیدونید چقدر دلم میخواست که کنکوری نبودم و هر روز اینجا پست میگذاشتم و با هیجان از اتفاقات دور و برم ! حتی افتادن یه برگ پاییزی صحبت میکردم [بخونید پر حرفی میکردم.] و آه بچه ها نمیدونید چقدر دلم میخواست من هم توو اون چالش شرکت کنم ! ولی متاسفانه یک پشت کنکوری هستم ! حالا این ها رو ولش کنید ، دیروز یه دفتر برداشتم و بزرگ توش نوشتم آبان و  هم برنامه ریزی کردم ! ولی نمیدونم چرا اون کلمه "آبان" اون وسط داره میدرخشه؟:) و چرا هر وقت نگاهش میکنم حسِ خوبی میگیرم؟

+شما میدونید چرا این پست انقدر صمیمی وار شد؟:) من نمیدونم فکر میکنم چون احساسِ صمیمیتم در این فضا بیشتر شده!

+از اون جایی که ممکنه یکهو این پست رو هم حذف کنم پس لطفا در هنگام حذفش غافلگیر نشید با تشکر^_^ [۱۳۹۹/۸/۱]

+[۱۳۹۹/۸/۳]وقتی وبلاگ هاتونو باز میکنم و تازه با وبلاگ هاتون آشنا می شم سریع میرم قسمت" درباره ی من " رو میخونم خیلی هیجان انگیزه:)))، از اون جایی که هنوز نمیخوام این پست رو منتشر کنم و ممکنه هی بیام اینجا و بهش اضافه کنم یکهو ممکنه با یه پست بسیاار بلند بالا مواجه بشید که یادداشت های هر روزه امه😁

+[۱۳۹۹/۸/۴] چند روز پیش وقتی همه ی اهالیِ خونه بیرون از خونه کار داشتن و فقط من خونه بودم خونه ترکیده بود از بی نظمی و نامرتبی. بلند شدم همه ی خونه رو تمیز کردم و جارو کردم ! بعد نشستم جلوی تلویزیون و برنامه ی کتاب باز! یه آب جوش ریختم تووی لیوان و دو تا شکلات ۸۴ درصد تلخ و مقادیری شکر قاطی کردم و همراهِ خرما ها خوردم ! راستش ترکیب اون خونه ی تمیز و بوی شکلات و برنامه ی کتاب باز رو شدیدا دوست داشتم . دیروز عصر هم کتاب باز دیدم و تصمیم گرفتم حتما اشعار اخوان ثالث رو بخرم و بخونم. میدونید؟ من عاشق شعر خوان هشتمِ اخوان هستم !

+چه خبر بچه ها؟

 

۰ ۱
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان